امیرکیانامیرکیان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

گذری بر دنیای کودکانه امیر کیان...

یه درد دل کوچولو

سلام نازنینم ...روزها میگذره یکی پس از دیگری و من شاهد قد کشیدنتم و واقعا هیچ چیز در این دنیا شیرینتر از لحظات با تو بودن و قد کشیدنهات نیست ....ولی هر روز که بزرگتر میشی دل نگرانی های منم بیشتر میشه ...هزار تا اما و اگر و سئوال تو ذهنم شکل میگیره ....بعضی کارا انجام میدی که مجبور میشم دعوات کنم ..و بعدش دلم از درون میسوزه که چرا من با کیان بلند حرف زدم و دعواش کردم و آیا اصلا کار درستی انجام دادم یا نه .....راستش تربیت بچه ها کار خیلی سختیه سختر از اون چیزی که فکر میکردم همش با خودم میگم کارم درسته یا نه یا اصلا بعضی وقتا کارایی میکنی که نمیدونم برای اینکه بهت یاد بدم اشتباهه چی کار باید بکنم .و تازه هر کاری میکنم کلی عذاب وجدان دارم که چر...
24 آبان 1393

شیرین زبون من

سلام به پسر شیرین زبون مامان ..اگه بدونی چه دلبری شدی ...چه زبونی داری ....روزی هزار بار بوست میکنم لپ تپلم ....از دیروز همش اسمت رو صدا میکنی و میگی ......اییان یعنی همون کیان وقتی حرف میزنی میخوام بخورمت ....تقریبا همه چیزا رو که میگم تکرار میکنی و خیلی عالی متوجه حرفام هستی و هر کاری میگم سرتو تکون میدی و میگی اشم یعنی چشم .تو جمع کردن خونه به مامان کمک میکنی و وقتی میگم کیان جون ماشینتو ببر بزار تو اتاقت سریع میبری میزاری ...یا وقتی چیزی رو میریزی و میگم جمع کن فوری جمع میکنی و حین جمع کردن میگی جم....جم...جم یعنی دارم جمع میکنم ....به من میگی مامانی و به بابا هم بابایی جالب اینکه من یادت ندادم و خودت یاد گرفتی .وقتی میگی مامانی و خو...
10 آبان 1393
1